اشعار مهدوی
نوشته شده توسط : محمد

غروب شد ...

چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي

چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي

خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن

خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

براي ما كه خسته ايم و دل شكسته ايم نه

ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي!

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نيامدي ...

------------------------------------------------

 




:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 شهريور 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: